به گزارش شهرآرانیوز؛ در حال حاضر سه سریال کمدی، دو سریال درام، یک اثر تاریخی و دو مجموعه جنایی در پلتفرمهای مختلف در حال پخش هستند؛ پوست شیر یکی از همین قصه هاست که هفته پیش فصل اول آن در ۸ قسمت پایان یافته و مخاطبان منتظر پخش فصل جدید این سریال از سوی پلتفرم فیلم نت هستند.
پوست شیر را میتوان در مقایسه با آثار دلسردکننده سالهای اخیر در شبکه نمایش خانگی یک اثر قابل قبول محسوب کرد؛ قصهای که فارغ از تمامی نقاط ضعف و دراماتیک بازیهای گاه و بی گاهش قدرت جذب مخاطب برای دنبال کردن قصهاش را دارد.
اگرچه پوست شیر هم به سیاق همه قصههای چند سال اخیر باز هم به سراغ قشری خاص میرود که در پایین شهر زندگی میکنند، تازه از زندان آزاد شده اند یا دست کم مدتی را در زندان بوده اند، ادبیات و مرام خاص خود را دارند و پاتوقشان در قهوه خانه است، اما به این دلیل که بر موضوع یک قتل تمرکز دارد، یکسره در این ماکت قشر پایین شهر نمیماند و به دنبال یک قاتل میگردد.
موسیقی متن این سریال وامدار دو مجموعه ساخته شده توسط بزرگان سینمای جهان دیوید فینچر و کریستوفر نولان است. موسیقی متن فیلم سینمایی میانستارهای (Interstellar فیلمی علمی-تخیلی و حماسی به کارگردانی کریستوفر نولان است که در ۲۰۱۴ اکران شد و موسیقی متن آن را هانس فلوریان زیمِر موسیقیدان، آهنگساز آلمانی ساخته است) و سریال تلویزیونی شکارچی ذهن (Mindhunter نام مجموعه تلویزیونی جنایی ساخته دیوید فینچر است که در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۷ در نتفلیکس منتشر شد. جیـسِـن هیل آهنگساز و موسیقیدان آمریکایی این موسیقی را ساخته است) دو اثری هستند که بیشترین یادآوری را در تماشای سریال پوست شیر دارند.
در حقیقت اگرچه موسیقی پوست شیر تداعی این دو مجموعه در یک اثر ایرانی است، اما به دلیل ماهیت جنایی و درام و قصه با آن همخوانی دارد و توجه مخاطب را جلب میکند.
از سوی دیگر عنوان این سریال عنوان یکی از آهنگهای خواننده پاپ قبل از انقلاب است که اگرچه به صورت ضمنی به آن اشاره داشته، اما در همان قسمتهای ابتدایی و در سکانسی که ساحل و پدرش سوار بر ماشینی قدیمی شان راهی شمال میشوند به صورت بی کلام از ضبط صوت ماشین پخش میشود.
این که قصه ها، ملودیها و پی رنگها در سینما و سریالهای ما بدون ذکر نام اقتباس میشوند هم یکی از نقاط ضعفی است که باید به عنوان یک خلل فرهنگی ملحوظ نظر داشت.
سه شخصیت زن اصلی قصه در پوست شیر هرکدام جنسی از خنثی بودن در زندگی و روابط خود را دارند و به نوعی هرکدام جنسی از انفعال را بازنمایی میکنند.
لیلا برزگر با بازی پانته آ بهرام زنی است که پس از ۱۵ سال زندگی مشترک آن قدر زندگی متزلزلی دارد که پس از پیدا شدن اختلافات با همسرش و بیرون زدنش از خانه حتی توانایی پرداخت یک ماه اجاره در یک مسافرخانه درجه چندم را ندارد. شخصیتی که در فاصله چند روز از عرش به فرش میافتد، اما توانایی سرپا شدن ندارد و این شکل بی خانمان شدنش بسیار اغراق آمیز و به دور از باور است. زنی که جز همسرش هیچ خانواده، دوست یا آشنایی در شهر ندارد.
مژگان با بازی ژیلا شاهی زنی است که به رغم سالها کارکردن در خانه مردم و تلاش برای برآمدن از پس زندگی اش توانایی اجاره یک اتاق برای زندگی را ندارد و تماما دست به دعاست تا همسری صیغهای هزینههای زندگی اش را تقبل کند. باز هم تکرار پرتره زنی که جز همسرش هیچ خانواده، دوست یا آشنایی در شهر ندارد.
ساحل با بازی پردیس احمدیه دختری است که اگرچه به قتل رسیده، اما در قالب فلش بکهای قصه ما دائم با او و رفتارهایش همراه میشویم؛ ساحل هم در این میان شخصیت مستقلی ندارد، از سویی همه کارهایش را برای رفتن همیشگی از ایران انجام داده است، اما از سوی دیگر به صرف آشنایی با پسری که خیلی چیزی از زندگی اش گفته نمیشود، تصمیم میگیرد که بماند؛ از سوی دیگر این دختر پس از ۱۵ سال زندگی در غیاب پدری که زندان بوده حالا به شدت به این پدر نزدیک میشود، اما به رغم وابستگی و دلبستگیای که به پدرش دارد همچنان میخواهد که از ایران برود.
پوست شیر به رغم قصه خوبی که تعریف میکند، اما در برخی از موضوعات به شدت ضعیف است؛ مثلا در صحنههای احساسی اش حتما باید باران را به کار گیرد؛ اولین ملاقات نعیم با دخترش در کوچهای قدیمی میتوانست در همان آسمان صافی که شروع سکانس بود ادامه یابد، اما کلیشه باران با دیالوگها همراه میشود تا باز شاهد یک فضای تکراری باشیم.
از سوی دیگر همیشه برای یادآوری آدمهای از دست رفته نیاز نیست که آنان را در گذشته و در حال دویدن در کنار ساحل دریای شمال ببینیم، اما در پوست شیر این کلیشه هم بار دیگر تکرار میشود.
تصاویر کودکی یا بزرگسالی آدمها همراه با تصویر آهسته در حالی که برگهایی در هوا معلق هستند هم دیگر کلیشه گل درشتی است که پوست شیر در تمامی فلش بکها و یادآوریهای گذشته اش به آن متوسل شده تا تاثیری دراماتیک بر بیننده بگذارد.
موضوع دیگر لوکیشنهای این سریال است که در برخی از صحنهها مانند خانه رضا و همسرش دقیقا با سریال آفتاب پرست و سیاوش همپوشانی دارند و این موضوع را به ذهن میرسانند که آیا در تهران به این بزرگی و هزینههای سنگینی که برای این تولیدات صرف میشود نمیتوان از فضاهای غیرتکراری بهره برد؟
بازیگرانی که به قصه وزن میدهند
بازیهای بازیگران این سریال از جمله نقاط قوت آن است؛ هادی حجازی فر در نقش نعمیم مولایی اگرچه جلوههایی از بازیهای قدیمی اش را تکرار میکند، اما به خوبی در نقش خود جاافتاده و بازی باورپذیری را ارائه کرده است.
شهاب حسینی در نقش سرگرد محب مشکات پرترهای از پلیسی برانگیخته است که به دلیل زخمهای شخصی که در زندگی داشته انگیزه و وجدانی بیدار برای وظیفه اش دارد؛ حسینی نقش پلیسی خود را به دور از اغراق درآورده و قدرت همراه سازی مخاطب با خود را دارد.
پانته آ بهرام یکی از بهترین بازی هایش را در این سریال ارائه کرده و به خوبی توان بازی مادری داغدیده را از خود به نمایش میگذارد.
پردیس احمدیه هم اگرچه در این سریال همانند سایر نقش آفرینی هایش بازیگری شش دانگ نیست، اما در مجموع از پس نقش خود برآمده است.
علیرضا کمالی در نقش رضا پروانه و ژیلا شاهی در نقش مژگان اگرچه نقشهای دوم این قصه هستند، اما هردو بسیار قوی ظاهر شده و قصه زندگی و شخصیت هایشان را به شکلی جذاب بازی میکنند.
منبع: ایرنا